English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 175 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct dye U رنگینه مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct objects U چیز
direct objects U مقصود
direct objects U شی ء
direct objects U موضوع منظره
direct objects U هدف
direct objects U مفعول
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U شیئی
direct objects U موضوع
direct objects U مورد
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U OPERAND
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct U : دستور دادن
direct U امرکردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U نظارت کردن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U متوجه ساختن
direct U قراول رفتن
direct <adj.> U مستقیم
direct U رهبری کردن
direct U هدایت کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U اداره کردن
direct U راسته
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct object U مفعول مستقیم
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
direct hit U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax U مالیات مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct current U جریان برق مستقیم
direct current U جریان یکسو
direct current U جریان دائم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process U فرایند مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct reading U قرائت مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دستیابی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
Other Matches
direct <adj.> U بدون واسطه
direct <adj.> U بلافاصله
direct <adj.> U دست اول
direct cost U هزینه مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material U مواد مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy U درمان رهنمودی
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct rule U حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct load U بارگذاری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct exchange U تعویض باداغی
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com